نه ماهگي هستي جون
سلام به فرشته كوچولوي مامان و بابا.
اومدم تا برات از نهمين ماهگردت بنويسم.
اول از همه بگم كه دومين دندونت (دندون پيشين پايين سمت راست) هم سه روز بعد از اولي
(92/09/27) در اومد و مامان جون زحمت كشيد و برات آش دندوني پخت. خودتم ازش خوردي و
خيلي خوشت اومده بود.
تو اين ماه ياد گرفتي سينه خيز بري و از اونجايي كه به هدفت ميرسي انگار ديگه تصميم نداري
چهار دست و پا بري.
ديگه اينكه ياد گرفتي با نفس نفس زدنهاي پشت سر هم جلب توجه كني و با صداي بلند بَ
بَبَ ميگي.
تو مدتي كه بابا به خاطر امتحاناش بيشتر خونه بود و درس ميخوند شديدا بهش وابسته شدي
و دوست داشتي فقط پيش تو باشه و باهات بازي كنه.
يكم غذا خوردنت بد شده و دلت ميخواد بيشتر شير بخوري تا غذا!
خلاصه اين روزها خيلي نازتر و دوستداشتنيتر شدي و منو و بابا رو بدجوري عاشق خودت كردي.
بازم مثل هميشه به كريم اهل بيت ميسپارمت.
چندتا عكس تو ادامه مطلب...
اين عكس هديههايي هست كه به مناسبت دندون درآوردنت درست كردم و به همه فاميل داديم.