دو ماهگي هستي جون

چقدر روزها زود ميگذره. انگار همين ديروز بود كه من و بابايي زندگي مشتركمون رو شروع كرديم،

واقعا يادش بخير.

خداروشكر روزهاي خيلي خوبي رو تا به امروز گذرونديم. خدا رو به خاطر همه اين روزها شاكرم.

هستي عزيزم امسال كه چهارمين سالگرد ازدواج من و باباييه خيلي خوشحاليم كه شما هم

پيشمون هستي. خوشحاليم كه جشن امسالمون با وجود شما تكميل شد.

هستي جونم دو ماهگيت هم مبارك ماماني. واكسن دو ماهگيت رو زديم. بميرم خيلي اذيت

شدي؛ تب كردي و پاهات خيلي درد ميكرد اما بازم مثل هميشه صبوري كردي. قربونت برم

عزيزم، تو اين مدت كه پاهاي قشنگت رو روي زمين گذاشتي روزهاي خوب و بد زيادي داشتيم

كه شكر خدا همشون به خير گذشتن. به خاطر شرايط كاري و درسي بابا و مشكلاتي كه شما

داشتي اين مدت زياد خونه نبوديم و اون جور كه بايد لذت اين روزها رو نبرديم. انشالا تو اين ماه

شعبان كه ماه سرور اهل بيت هست شادي و نشاط تو همه خونه‌ها بياد و خونه ما هم پر بشه

از خنده‌ها و شادي‌هاي شما.

دوستت دارم عشق كوچولوي من.

مثل هميشه در پناه خدا باشي و به كريم اهل بيت ميسپارمت.