هستي جونهستي جون، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

فرشته آسموني

لطف خدا و قدمهاي پر از خير و بركت دختر قشنگم

  سلام ماماني. الهي كه در پناه خدا خوب خوب باشي. بعضي روزها تو زندگي براي آدم از روزهاي ديگه بهتره و اينقدر خوبه كه براي هميشه جزء خاطره‌هاي خوب ثبت ميشه. به لطف خدا روزهاي خوب زيادي تو زندگيم داشتم كه وقتي بهشون فكر ميكنم دوباره خوشحال ميشم و پر از انرژي. اما اين بار كار از روز و ماه گذشته و به سال رسيده... امسال يكي از بهترين سالهاي زندگيم بود كه مطمئنم تا آخر عمرم شيرينيش رو فراموش نميكنم. اوايل سال با رفتنمون به حج عمره شروع شد كه برامون مثل يه خواب بود... خوابي كه آرزو ميكنم لااقل يه بار ديگه تو زندگيمون تكرار بشه. روزها گذشتن و ماه رمضان با بركت هميشگيش اومد. تو اين ماه بود كه فهميديم خدا بزرگتري...
6 دی 1391

دختر عزيزم...

  سلام عشق كوچولوي من. خوبي عزيزم؟ اومدم با سه تا خبر خوب برات: اول از همه اينكه به لطف خدا بيست هفته از بارداري رو با هم پشت سر گذاشتيم، اين يعني اينكه نصف  راه رو با هم گذرونديم و نيمه دوم راه در پيشه كه انشالا اونم به كمك خدا به خوبي و خوشي ميگذره.     خبر دوم اينكه ديروز وقت سونو آنومالي (سلامت جنين) داشتم. از شب قبلش خيلي استرس داشتم و  خوب نتونستم بخوابم. صبح با عمه جون رفتيم مركز سونوگرافي كه خيلي شلوغ بود و نفر ششم بودم. تا  نوبتمون برسه انگار يه قرن طول كشيد. حدود ساعت ده نوبتم شد و رفتم تو اتاق و خانم دكتر شروع كرد  به كار. چند دقيقه اول هيچي نگفت و من قلبم داشت از كار ...
12 آذر 1391

اولين شيطنت‌هاي كوچولوي ما

  سلام عزيزم. از خدا مي‌خوام كه حالت خوب خوب باشه. سه‌شنبه هفته پيش رفتم جواب آزمايش  غربالگري سه ماهه دوم رو گرفتم و فرداش بردم خانم دكتر ببينه. خدا رو صد هزار مرتبه شكر همه چيز خوب بود. وقت سونوگرافي هم براي تعيين جنسيت داشتم. خلاصه خوابيدم تا خانم دكتر سونو كنه و بگه  شما يه دختر خانمي يا يه آقا پسر... خانم دكتر اول گفت بله شما دختر هستي اما با يه تكوني كه خوردي و تو يه زاويه ديگه كه  قرار گرفتي دكتر  شك كرد و گفت انگار پسري  بنده خدا كلي تلاش كرد اما شما ديگه شيطونيت گرفت و اول پاهات رو انداختي رو هم و شروع كردي  به خوردن انگشتت بعدشم با يه حركت...
30 آبان 1391

روزهاي سبز سبز

آسمان یکبار دیگر خنده کرد عشق ما را باز هم شرمنده کرد آسمان رقصید و بارانی شدیم موج زد دریا و طوفانی شدیم بغض چندین ساله ما باز شد یا علی گفتیم و عشق آغاز شد       خيلي خوشحالم از اينكه روزهاي قشنگي رو همراه كوچولوم ميگذرونم.   روزهايي به قشنگي ميلاد امام حسن(ع)، عيد فطر، ميلاد حضرت معصومه(س)، ميلاد امام رضا(ع)، روز عرفه، عيد قربان، ميلاد امام هادي(ع) و عيد غدير...   خدايا شكرت. ...
12 آبان 1391

بهاري‌ترين پاييز من

    هميشه روزها رو مي‌شمردم و پاييز و زمستون رو به اميد رسيدن به بهار مي‌گذروندم...برگ‌هاي زرد و نارنجي ريخته شده پاي درخت‌ها رو كه مي‌ديدم دلم مي‌گرفت، احساس مي‌كردم زندگي داره نفس‌هاي آخرش رو مي‌كشه...  پاييز امسال برام با همه سال‌ها فرق مي‌كنه... به واسطه لطف بيكران خدا فرشته‌اي مهمون خونه دلم شده كه تمام لحظه‌هام رو بهاري كرده. پر از شادي و نشاطم اين روزها، روزهايي كه نمي‌دونم دوباره برام تكرار ميشه يا نه. چشمام رو مي‌بندم و به فرشته كوچولوم فكر مي‌كنم، فرشته‌اي كه حالا شده همدم و هم‌صحبت تمام تنهايي&...
18 مهر 1391

بانوي كرامت

  مژده باد طلوع تو ای معصومه زکیّه که بارقه شهاب تو، روشنایی دیگر در شب‏های مناجات اهل زمین است. میلاد حضرت معصومه (س) مبارک باد     سلام فرشته مامان. امروز روز ميلاد خانم فاطمه معصومه (س) و روز دختر هست عزيزم.   نميدونم شما يه دختر خانم ناز هستي  يا يه آقا پسر گل ، اما از خدا ميخوام هر چي كه هستي سالم و عاقبت به خير باشي عزيزم.   اومدم هم اين روز رو به همه دخترهاي عزيز تبريك بگم هم به شما، آخه شايد شما يه دختر ناز باشي كه در اون صورت امروز ميشه روزت عسلم و من بايد بهت تبريك بگم .   اگر هم يه آقا پسر بودي كه روز پسر ميام و بهت تبريك ميگم مامان جون پس ...
28 شهريور 1391

حال اين روزهاي ما

      سلام فرشته كوچولوي مامان. خوبي قربونت برم؟ اومدم تا يكم از حال و هواي اين روزامون برات بنويسم  عزيزم. مامان جون يه دو هفته‌اي هست كه شبها تا صبح خيلي بد ميخوابم و حالت تهوع دارم  ماماني  جون يه وقت نترسيا انشالا خدا هوامون رو داره مثل هميشه   ميدوني عزيزم تو اون حال بدي هم  كه دارم بازم همش خدا رو شكر ميكنم چون  همه اينا نشونه وجود شماست  و همين دلم رو آروم ميكنه  . حال اين روزاي بابايي واقعا ديدن داره، از بس كه همش به فكر شماست و مواظبته به منم كه بد نميگذره   . ماماني خبر ديگه اينكه جواب آزمايشهام رو گرفتم كه...
19 شهريور 1391

اولين ديدار...

      از تو و تنها براي تو مينويسم فرزندم... از تو و اولين ديدار با تو. از زيباترين لحظه زندگي‌ام كه مطمئنا هيچ‌گاه فراموشش نخواهم كرد. از حس و حال عجيبي كه براي نخستين بار تجربه‌اش ميكردم... حس و حالي كه بسيار زيبا و دلنشين بود.  كمترين كاري كه ميتوانم انجام دهم  شكر خداي مهربان است. شكر و سپاس خداوندي را كه تو را مهمان خانه دلم كرد. خداوندي كه به واسطه لطف بيكرانش مرا سرمست از شور و عشق مادري كرد. پس عزيزكم! بمان در كنارم و بگذار اين حس را براي هميشه و تا ابد داشته باشم و با آن زندگي كنم. خداوندا فرشته‌ام را به تو مي‌سپارم، در پناه خودت ...
6 شهريور 1391